همان طور که اشاره کردم، بیل گیتس، دیک چنی و رامسفلد به خصوص در سری چهارم از حامیان، سرمایهگذارن و کمک کنندههای اصلی این فیلم بودند. در این فیلم شعاری نشان داده میشود که بسیار موذیانه انتخاب شده است. عربها متأثر از شعاری که در ایران گفته میشود: «مرگ بر آمریکا»، شعار «الموت الامریکا» میدادند. در این فیلم نوشته میشد: «الموت الامریکیین(؟)»، یعنی «مرگ بر آمریکاییها» نه مرگ بر کشور آمریکا. در واقع این موضوع را القا کرده است که عربها و مسلمانها میخواهند، مرگ نه بر آمریکا بلکه بر تکتک شما مردم.
سری پنجم خیلی ضعیف ساخته شده است. مشکلات جدیتر است و رئیس جمهور ضعیفی به نام لوگان بر آمریکا حکومت میکند. همسرش کسالت و بیماری دارد. ضعف این رئیس جمهور باعث میشود مشکلات عجیبی در آمریکا به وجود بیاید. مجدداً جک، آلمیدا و اُکنان وارد عمل میشوند و کار را پیگیری میکنند.
سری ششم قویتر است. برادر پالمر، وین پالمر رئیس جمهور میشود و برای دومین بار رئیس جمهور سیاهپوستی روی کار میآید. در قسمت قبلی چینیها جک را دزدیده و به چین برده بودند. این بار او را تحویل سی.تی.یو میدهند. سردسته تروریستها که مسلمانی به نام فیاد است. طی یک عملیات تروریستی گروگانگیری میخواهد که 110 نفر زندانی آزاد شود. پالمر جوان مجبور میشود با آزاد شدن این زندانیها موافقت کند. آنها از بین این 110 نفر یک نفر به نام حسین نمیر را میخواهند. حسین نمیر یک دانشمند هستهای است. او را میبرند تا برای آنها یکسری بمب هستهای چمدانی مربوط به شوروی ـبمبهای کوچکی که در چمدان استـ را فعال کند. شوهر خواهر رئیس جمهور یک عرب تبار به نام ولید است. با توجه به شرایط موجود ولید را هم دستگیر میکنند. در این قسمت معلوم میشود پدر و برادر جک تروریست هستند. یعنی فساد از کاخ سفید تا خانه جک عینیت دارد. برادر و پدر جک سردسته یک گروه تروریست هستند و با مسلمانها، فیاد، چینیها و روسها در ارتباطاند. بخشی از کشمکش فیلم در این قسمت حل میشود تا به نتیجه برسد. هر کشوری یک سفارتخانه در پایتخت و در شهرهای اصلی آن کشور کنسولگری دارد. جک به کنسولگری روسیه در لوسآنجلس که یکی از مهمترین سفارتخانهها در آن کشور محسوب میشود حمله میکند و سفیر آنها را دستگیر میکند و با شکنجه از او اعتراف میگیرد. نیروی دلتا، همان واحد ضد تروریسم آمریکاییهاست که به لانه جاسوسی ایران آمد تا عملیات روادگان(؟!) انجام دهد که هفت هشت نفرشان طی قضایای به هم خوردن بالگردها کشته شدند. این نیرو در قسمت 14 سری 6، به کنسولگری روسیه حمله میکنند تا جک را نجات بدهند. در این درگیری مارکوف، سرکنسول روسیه کشته میشود.
خاطرتان هست که اینها همیشه در مسئله قضایای اشغال لانه جاسوسی آمریکا در ایران میگویند ایران برخلاف قوانین بینالمللی این کار را کرده است. در سریال 24 در دو مرحله یکبار در سری 6 به کنسولگری روسیه حمله میکنند و سرکنسول روسیه، مارکوف کشته میشود و یکبار هم امریکاییها حمله مسلحانه مستقیم به کنسولگری چین در لوسآنجلس میکنند و سرکنسول چین کشته میشود. اینکه عرض کردم وقتی پای خط قرمزهای امنیت ملی وسط میآید چیزی به نام معیارها، چهارچوبها، قوانین و مقررات بینالمللی موضوعیت ندارد در این فیلم کاملاً خود را نشان میدهد.
تروریستها یک هواپیمای بدون سرنشین آر.کیو2 را که 400 مایل برد دارد به پرواز در میآورند تا بمب اتمی را به یکی از شهرهای آمریکا بزند که جک کنترل آن را به دست میگیرد و آن را روی پل سانفرانسیسکو مینشاند. معاون اول رئیس جمهور به زیردریاییها دستور حمله اتمی به کشور سوریه را میدهد. اُکنان که حالا مدیر سی.تی.یو شده است تلفنی به جک میگوید: «جنگ جهانی سوم دارد آغاز میشود.» غربیها حق ترسیدن را برای خود قائلاند.
یعنی اگر احساس کنند دارند تهدید میشوند حق دارند همه جای دنیا را با بالاترین سلاحهایی که دارند مورد هجوم قرار دهند، اما به کشورهای دیگر میگویند، شما اساساً حق ندارید حتی تکنولوژی صلحآمیز آن را داشته باشید.
اینکه میگوییم این سریال تصویر استراتژیک در ذهن مخاطب خود ایجاد میکند و نباید بگوییم این قبیل سریالها برای سرگرمی نیست و اینکه بگویید هنر برای هنر است و این حرفهای سیاسی چیست منظور این است. شما میبینید که حق ترسیدن را به مردم خودشان میدهند و به آنها القا میکند مردم نگران نباشید اگر قرار شد تعرضی به کشور صورت بگیرد، ما در این فیلم القا میکنیم که موشکهای اتمیمان را به سمت کشورهای متعرض میگیریم و آنها را به سوی این کشورها روانه میکنیم تا از این قضایا حذر کنند. در این فیلم به خواست پالمر و با همکاری سفیر سوریه، ژنرال حبیب را در کشور سوریه دستگیر میکنند. بالاخره جک با چینی بر سر آن کیت بمب اتمی معامله میکند. چینیها آن کیت را میخواهند. دختر وزیر دفاع که در سری قبلی دوست جک بود و با او همکاری میکرد، بعد از اینکه چینیها جک را دستگیر میکنند و با خود به چین میبرند، او هم به چین میرود. در چین او را هم دستگیر میکنند. در آنجا جک معاملهای انجام میدهد. کیت الکترونیکی بمبها را به آنها میدهد تا آن دختر را آزاد کند.
از دید کاخ سفید این اقدام خودسرانه محسوب میشد. با او درگیر میشوند. چینیها به لوسآنجلس میریزند و سی.تی.یو را محاصره و تصرف میکنند. فعالیتهای پدر جک و منشی معاون اول رئیس جمهور که با تروریستها بودند و با آنها ارتباط داشتند، خنثی میشود و آنها نابود میشوند. در نهایت طبق معمول کار به خوبی و خوشی به پایان میرسد.
در ابتدای سری هفتم جک را به خاطر همه کارهایی که تا آن موقع انجام داده بود در دادگاه محاکمه میکنند. دادسرای نظامی آنها جلسه تشکیل داده است و جک را به جرم دخالت در همه چیز از جمله سیاست محاکمه میکنند. حالا آبها از آسیاب افتاده و کشور امن و امان است و همه فراموش کردهاند که چه وقایعی رخ داده است و حالا قانونگرا شدهاند و جک بائر را محاکمه میکنند. خانمی که افسر واحد ضد تروریسم در اف.بی.آی است سراسیمه وارد دادگاه میشود و همانجا حکم رسمی را نشان میدهد. وسط جلسه دادگاه بدون اینکه دادگاه تعطیل شود جک را با خود بیرون میآورد و همراه با او تا انتهای سری 7 اقدامات تروریستی را خنثی میکند. خانم رئیس جمهور کسی است که عرض کردم مرد بیعرضهای به عنوان شوهر همراهش است و نمیتواند او را کمک کند. معاون اولش که مرد پختهتری است در اثر لجبازیهای دخترش از کار بر کنار میشود. این خانم دست تنها میماند. فساد دختر و همسرش باعث میشود نتواند کاخ سفید را اداره کند. جک درگیر اقدامات صحنه میشود. دوست جک، اکنان هم پیدایش شده است و در جایی عملیات استشهادی انجام میدهد و درون کاخ سفید کشته میشود. تونی آلمیدا از این برخوردها گلهمند است که وقتی مشکل دارند آنها احضار و از وجودشان استفاده میکنند. زمانی هم که کارشان تمام میشود آنها را محاکمه میکنند. به همین دلیل تونی آلمیدا با تروریستها زد و بند کرده است و با آنها همکاری میکند. به این ترتیب سریال وقایع پر کش و قوسی را دنبال و نهایتاً طبق معمول باز هم اقدامات تروریستی خنثی و مشکلات مرتفع میشود.
در سری هشتم که در حال ساخت است بعضی افراد را تکراری میبینیم. همان خانم رئیس جمهور را دوباره میبینیم. آن خانمی که افسر اف.بی.آی است در این عکسها هست و در سری جدید کنار دست جک حضور دارد. ترکیب، ترکیب جدیدی است. دیگر خیلی از افراد قدیم سی.تی.یو در سری 8 نخواهند بود.
من خیلی سریع مؤلفههای استراتژیک سریال 24 را برمیشمرم تا ببینید به چه دلیل جهتگیری این فیلم استراتژیک است. اول این است که اتوکراسی را به بهترین نحو ممکن تبلیغ میکند. دوستان، شما مفهومی به نام بوروکراسی را در علم مدیریت شناختهاید. در مدیریت الگوی دیگری به نام اتوکراسی وجود دارد. بوروکراسی یعنی اینکه همه چیز باید مدرک، نامه، قانون و ضوابط داشته باشد. یک سیستم مدیریتی وجود دارد که به آن اتوکراسی گویند. اتوکراسی به معنی شایستهسالاری است. یعنی وقتی کسی روی کار آمد همه قوانین، مقررات و موارد دیگر را کنار بگذارد. این سیستم، سیستم بسیار پیچیده و پیشرفتهای است و به آنارشی و هرج و مرج میل میکند.
در این سریال آنچه که خیلی خوب نمایش داده می شود این است در جاهایی بوروکراسی کشور نمیتواند کشور را اداره کند و آقای جک بائر باید بیاید و همه این قواعد را کنار بگذارد و به روش خود امنیت را برقرار کند. آنچه از شخصیت جک بائر در ذهن شما نقش میبندد در علم مدیریت به آن شایستهسالاری یک اتوکرات میگویند. یعنی قوانین و مقررات را کنار میگذارد و هر طور که خودش بخواهد عمل میکند.
در ایران اصطلاحاً به آن نیروی خودسر میگویند که به دلیل خودسریاش محاکمه هم میشود. دومین مؤلفه، همان طور که در سریال اِی.بی.اس اشاره کردم اینجا هم نفی اعتماد به دیگران موضوعیت دارد. گفته میشود، در صحنه مأموریت به هیچ کس مبتنی بر همان خط قرمزهای امنیت ملی نباید اعتماد داشته باشی. القا میشود که هر فرد در صحنه مأموریت نباید به هیچ کس از خود رئیس جمهور تا مأموران سی.تی.یو اعتماد کند. چون ممکن است هر کدام به استخدام کسانی در آمده باشند که امنیت ملی را هدف گرفتهاند.
در سری 1، والش افسر سی.آی.اِی رو به جک می گوید: «به هیچ کس حتی به افراد خودت اعتماد نکن.» سومین مؤلفه، تصویر استراتژیکی که از این فیلم در ذهن مخاطب نقش میبندد، در سری 1، القای ضرورت حضور یک سیاهپوست در کاخ سفید است. یعنی در سال 1380 به مردم آمریکا القا کرد که زمان آن رسیده است یک سیاهپوست رئیس جمهور آمریکا شود. همان سالی که بوش جمهوریخواه کاخ سفید را به دست گرفت.
وقایع 11 سپتامبر به وجود آمد و
رئیس ستاد انتخاباتیاش به نام مایک به پالمر میگوید: «از مدتها پیش تا به حال تو مهمترین کاندیدای ریاست جمهوری در کشور هستی. خوشایندت باشد یا نباشد، عادلانه باشد یا نباشد تو داری تاریخساز میشوی.» به این تصویر خوب توجه کنید. شعار انتخاباتی پالمر این است. این شعار بسیار حساسی است. خوب به این شعار توجه کنید و با وضعیتی که در کشور خودمان وجود دارد مقایسه کنید. در سخنرانیای که در کالیفرنیا انجام میدهد ـاین قسمت در سال 80 پخش شده استـ میگوید: «رقابت انتخاباتی من بر پایه صداقت، مسئولیت و بالاتر از همه عزت انجام خواهد شد.» در سال 1380 فیلمی در آمریکا به نمایش در میآید که در آن یک سیاهپوست برای تغییر وارد عرصه میشود. در همه این 24 قسمت سریال القا میشود که مهمترین اقدام او برای تغییر صداقت و نفی دروغگویی است. او میخواهد دروغگویی را از صحنه سیاست کشورش حذف کند. همسر، رئیس ستاد انتخاباتی و وکیلش یعنی سه نفر اصلی پیرامونش از او میخواهند که دروغ بگوید.
اگر سری اول این سریال را ببینید متوجه خواهید شد که این سه نفر مدام از پالمر میخواهند که دروغ بگوید، اما پالمر دروغ ممنوع را سرلوحه کار خود قرار میدهد. تغییر در نظر پالمر رفتن رئیس جمهور سفیدپوست و آمدن رئیس جمهور سیاهپوست نیست. بلکه تغییر از دروغ به صداقت با مردم است. شعاری که هفت سال بعد اوباما را به کاخ سفید رساند و در بعضی جوامع البته به شکل دیگر الگو برداری شد.
در قسمت دهم فصل نخست، پالمر برای سخنرانی انتخاباتی به مدرسه سیاهپوستها رفته و با بچههای ابتدایی و راهنمایی کف زمین نشسته است. یک بچه مدرسهای سیاهپوست به او میگوید: «پدرم معتقد است هیچ وقت یک سیاهپوست رئیس جمهور آمریکا نمیشود.» وقتی میخواهد جواب آن کودک را بدهد او را صدا میکنند. پالمر بلند میشود و ضمن بلند شدن به آن کودک میگوید: «من این را محقق میکنم. به پدرت بگو.» تصویرهایی که در فیلم ساخته میشود واقعاً حرفهای است.
چهارمین نکته استراتژیک فیلم قدرت و ارزشهای اخلاقی است. قدرت چگونه میتواند با ارزشهای اخلاقی منظور شود. در قسمت 11 سری نخست، وکیل پالمر به او میگوید: «دیوید! قدرت بهایی دارد. همیشه باید این بها را بپردازی.» پالمر به او میگوید: «به من درس اجتماعی نده. من اجازه نمیدهم هر کس به هر شکلی به اسم کاندیداتوری من صدمه ببیند.» مثلاً قرار بوده است کسی را بکشند و از سر راه بردارند. وکیل پالمر میگوید: «قرار نیست تو اجازه چیزی را بدهی یا ندهی. تا الان این را متوجه نشدی؟ دیوید این آدمها خیلی جدیاند(کسانی که پول میدهند تا او کاندیدای ریاست جمهوری شود). آنها این همه پول و وقت را روی تو نگذاشتند که حالا تو اوضاع را به هم بریزی. آنها برای کاری که باید انجام شود کسی را پیدا میکنند.» یعنی اگر تو نباشی شخص دیگری را پیدا میکنند. القای اینکه صاحبان قدرت و ثروت بالاخره کاندیدای خود را از صندوق رأی بیرون میآورند. پالمر به مخاطب تضمین میدهد که این طور نیست من همه اینها را کنار میزنم و خودم از صندوق رأی بیرون میآیم. پالمر به او میگوید: «باورم نمیشود تو یک زمانی برای من کار میکردی.» وکیلش میگوید: «من هیچ وقت برای تو کار نمیکردم. من و تو همیشه برای آنها کار میکردیم.» پالمر پاسخ میدهد: «تو شاید، اما من نه.» میبینیم پس از روی کار آمدن اوباما رئیس دفتر او را از اعضای آی.پک انتخاب میکنند. اعضای آی.پک همان لابی صهیونیستها هستند. یعنی عناصر قدرت و ثروت او را بر سر کار آوردند و رئیس دفترش را هم خودشان انتخاب کردند.
کارل، وکیل پالمر در جای دیگر به او میگوید: «احمق نشو! هر موتوری اتلافی دارد. فیزیک وضعیت همین است.» در علم فیزیک، در موتور ماشین اتلاف انرژی وجود دارد. میگوید، اینکه آدمها و منابع تلف میشوند نگران نباش. تو بعداً جامعه را میسازی. در علم مکانیک و فیزیک وضعیت این یک فرمول است. اتلافی را که صورت میگیرد بپذیر. پسر پالمر به دلیل اینکه یک سفید پوست به خواهرش تجاوز کرده او را کشته است. بقیه رد او را دنبال کردهاند که آن را رو کنند تا او به عنوان یک کاندیدا زمین بخورد. از وکیل پدرش نواری را ضبط میکنند که آنها رفتهاند و آن پزشک را کشتهاند. در این نوار پسر پالمر اعتراف میکند که آن پزشک را کشته است. این پسر پالمر را تهدید میکند که اگر تو هم این کار بکنی ما تو را هم میکشیم. پدرت باید رئیس جمهور شود و ثروتمندان میخواهند که تو کنار بروی. وقتی پالمر در جریان قرار میگیرد تصمیم میگیرد این نوار را علنی کند. آقای مایک، رئیس ستاد انتخاباتی و همسرش مایل به سرپوش گذاشتن روی این قضیهاند. مایک میگوید: «این نوار چیزی نیست که بایگانی کردنش سخت باشد. جدا از این، این نوار یک برگ برنده است. وقتی به کاخ سفید بروی میتواند از تو محافظت کند.» پالمر میپرسد: «چطوری؟» مایک میگوید: «خب! به آن فکر کن. تو علیه بعضی از قویترین افراد این کشور مدرک داری. اینطوری آنها نمیتوانند تو را کنترل کنند.»
این گفتگوها در قسمت 18 سری اول آمده است. یعنی دستورالعمل دروغ و پنهانکاری این است که برگ برندهای از آنها داشته باشی و به کاخ سفید بروی. هر وقت قدرتمندان غیررسمی بیرون از سیستم میخواستند تو را به عنوان رئیس جمهور کنترل کنند جوابشان بدهی.» در نهایت پالمر هیچ کدام از این حرفها و دلایل را نپذیرفت و طی یک مصاحبه مطبوعاتی موضوع را این چنین به مردم گفت: «بخش عظیمی از حمایتهای مالی رقابت انتخاباتی من از طرف یک گروه از تاجرانی است که همینجا در لوسآنجلساند. هر رقابت انتخاباتی به همین حمایتهای مالی تکیه میکند. ظاهراً در قضاوتم راجع به این سرمایهداران اشتباه میکردم. مهمتر اینکه آنها هم در مورد من اشتباه کردند.» پس از مصاحبه همسرش به پالمر میگوید: «با این کاری که کردی 25 سال تلاشمان را برای رئیس جمهور شدن از بین بردی.» پالمر جواب میدهد: «شاید، ولی مردم آدم صادق را میخواهند.» بعد از اینکه پالمر مصاحبه مطبوعاتی را کرد و به مردم که چه اتفاقی در خانوادهاش رخ داده است و از مردم معذرتخواهی کرد. مایک رئیس ستاد انتخاباتی پالمر با عجله پیش او آمد و گفت: «یک خبر خوش! فاکس نیوز یک نظر سنجی فوری کرده است. 83 درصد مردم با شیوهای که تو اوضاع را کنترل کردی و صادقانه مسئله را به آنها اعلام کردی موافق بودند.» فاکس نیوز تلویزیون و رسانه جمهوریخواههاست.
پالمر میگوید: «عالی است. خبری از ایمز و افرادش نشده؟» منظورش همان گروه سرمایهداران حامی پالمر بودند و قتل و... را رقم میزدند. مایک میگوید: «الان سر آنها شلوغ است. آنها دارند دنبال مخفیگاه و سوراخ موش میگردند.» پالمر به جمع اعضای ستاد انتخاباتیاش میرود و به آنها میگوید: «روز سختی بود. اما من مطمئن بودم صریح و صادق بودن کار درستی بود. مطمئنم همه چیز عادلانه تمام میشود.» صداقت این فرد در تمام چند قسمتی که به عنوان رئیس جمهور حضور دارد، آنچنان اثری بر ذهن شما میگذارد که مخاطب آمریکایی احساس میکند میتواند به این شخص اتکا و تکیه کند و کشور را به دست چنین شخصی بسپارد. تصویری که این فیلم ساخت، در ذهن بعضی از سیاستمداران داخلی در انتخابات ایران چنین تصویری را ایجاد کرده بود. کسانی که شعار مبارزه با دروغ و مواردی از این قبیل را مطرح کردند، این شعار را از این فیلم گرفته بودند. طوری که یکی از کاندیداها شعار تغییر را که از اوباما گرفته بود از این فیلم گرفته بود. گروه دیگر هم از این شعار که ما دروغ را کنار میزنیم و صداقت را به کار میبریم استفاده کرده بودند. یک سریال استراتژیک نه اینکه هشت سال پیش روی جامعه خود تأثیر میگذارد بلکه در جامعه دیگر منشاء اتفاقات و اقداماتی میشود که درک آنها بسیار مهم است. البته هر کس که خواست از این سریالها اقتباس کند و الگو بگیرد باید هوشیارانه عمل کند. یعنی پالمر صادقانه همه آلودگیهای دور و بر خود را کنار گذاشت تا نشان دهد به دنبال صداقت است. یعنی وقتی گفت من با دروغ مخالفم صادقانه آمدهام زنش را کنار گذاشت. بعد از اینکه رئیس جمهور شد با رئیس ستاد انتخاباتیاش برخورد میکند. وکیلش را کنار گذاشت. همه حامیان خود که ثروتمندان بودند کنار گذاشت. نمیشود ما همه افراد، عوامل قدرت و ثروت و... را دور و بر خود داشته باشیم و بعد بگوییم ما داریم با دروغ مبارزه میکنیم. این فیلم خیلی درس دارد. وقتی درباره اخلاق در سیاست صحبت میکنم میبینم این فیلم به چه زیبایی این موضوع را به تصویر کشیده است. کی میشود سینما و تلویزیون ما بتواند چنین فیلمی بسازد که نشان دهد پشت پرده سیاست در کشور ما در جناحهای مختلف چیست و چه کسی صادقانه عمل میکند. اگر از این قبیل کارها اقتباس جعلی کنیم نتیجه آن همین چیزهایی میشود که تا به حال انجام شده است.
در قسمت 22 فصل نخست، وقتی پالمر پیروز شده است و سخنرانی پیروزی را انجام میدهد میگوید: «روزی که شروع کردیم گفتند که کشور آماده نیست. میگفتند نمیشود این کار را کرد. اما دیدیم که شد. حالا تمام شد و ما هنوز محکم ایستادهایم. وقتی به عقب بنگریم میبینیم بخشی از تاریخ هستیم و اگر خدا بخواهد بچهها و نوههایمان سود بذرهایی را که ما الان میپاشیم درو خواهند کرد.» این یک رویکرد آینده شناخت است....ادامه دارد...
خبرهای مرتبط: